- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
شهادت حضرت محسن بن علی علیه السلام
نشستهام که به دست آورم نگـاهت را به آسـمـان بـزنـم تـا غـبـار راهـت را ز رو سیاهی من شب به شـرم میافتد سپـیـد کن شب تاریک رو سیـاهت را چـقـدر گـریـه بـرایـم نـمـودهای مـادر بمیرم اینکه نبینم من اشک و آهت را کدام روضه بخوانیم و باز گـریه کنیم کدام روضۀ محبوب و دل بخواهت را چقدر غیرت خورشیدیَت شکست آن روز که ریسمان زده بودند دست ماهت را مـیـان کوچه تو را میزدنـد ای مـادر بـمـیرم اینکه عـلـی دید قـتـلگـاهت را
: امتیاز
|
مصائب کوچۀ بنی هاشم و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها
شعله در شعله دل کوچه پُر از غم میشد کوچه در آتش و خون داشت جهنم میشد بین دیوار و در انگار زنی جان میداد جان به لب از غم او عـالم و آدم میشد
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها
نــور بــا آیــنـه وقـتـی مـتـقــابـل بـاشـد ذره کوچکتر از آن است که حائل باشد نور، زهراست و آئینه علی، ذره کجاست که در این بین فقط عاطل و باطل باشد برترین خلقت دنیاست،عجب نیست اگر که عـلـی نـیـز بـه زهـرا متـوسـل باشد رو به قبله ست همه عمر، خدایا! غلط است قبـلـه بـایـست به سمـتـش متـمـایل باشد اگر این طرز نماز است که او میخواند تـرس دارم که نـمـاز همه بـاطل بـاشـد دل محال است ولی عقل دلش میخواهد بیـن زهـرا و خـدا فـاصـلـه قـائـل بـاشد یک نـفـر آمده در را به لـگـد میکـوبـد پشت در باز هم ای کاش که سائل باشد نیم رخ میشود، انگـار عـلی آمده است ماه، دیگر به دلش نیست که کامل باشد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)
منم که گردش شام و سحـر به دستم بود ظهور و غیبت شمس و قمر به دستم بود منم حـبـیـبـۀ حـق بضعـة النـبـی، زهـرا کسی که ملک قضا و قـدر به دستم بود به من رسید جفایی که هستی ام را سوخت از آن جـفـا سـنـدی معـتـبـر به دستم بود فـدک مگـوی که از دادن و گـرفـتـن آن دلی شکـسته و خون جگـر به دستـم بود در آن زمان که به سیـلی نوازشـم دادند هـنـوز جـای لـبـان پـدر به دسـتـم بـود مغیره بازویم از ضرب تازیانه شکست که وقت مرگ هنوز آن اثر به دستم بود نـظـر به دست عـلـی دوخـتند خلق ولی در آن میانه عـلـی را نظـر به دستم بود تن ضعـیـف کجـا و چهل نـفـر ای کاش توان و قدرت از این بیشتر به دستم بود نمی گـذاشتـم او را کـشـان کـشان ببرند دوبــاره دامـن مـولا اگـر به دسـتـم بـود کـشـیـدم آه به نفـرین ولی علی نگذاشت از آنکه امـر حـیـات بـشـر به دستـم بود شکسته دست من افـتاد دیگر از دستاس اگر چه امـر قـضـا و قـدر به دستـم بود شبی که زینب من پیـش بـستـرم خـوابید نـگـاه دخـتـر من تا سـحر به دستـم بود همیشه دست 'موید' گـرفـتـه ام از لطف که مـادرم من و چـشم پسر به دستم بود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی علیه السلام در شهادت حضرت زهرا
گـل بودی اما بـوی خـاکستـر گـرفـتی آه ای فـرشـتـه بین شعـلـه پَـر گـرفتی با این سرانگشتی که تاول زد در آتش امشب گره از مـوی این دختر گرفتی با من غـریبی می کنی در خانه وقـتی چشمت به من افتاده چـادر سر گرفتی ای کاش می مردم نمی دیدم چه زخمی از ضربـه های محـکـم این در گرفتی پروانـه ها را با تـب و تابت مسـوزان با لاله هایی که بر این بـستـر گـرفـتی بـا دسـتــمـال بـســتـۀ دور ســر خـود جـان مرا ای جـان من دیگـر گـرفـتی دلـواپـس گـلـبـرگ هـایت مـانـده ام من حالا که ای گـل بـوی خاکستر گرفتی
: امتیاز
|
جسارت عمر به حضرت زهرا سلام الله علیها در بازپس گیری قبالۀ فدک
وقتـی که جنگ داس با گـل در بگیرد گـلـخـانه را انـدوه سـرتـا سـر بگـیـرد بـر طعنه های تـنـد و تـیـز داس لعنت نگذاشت یـاس خـانه برگ و بر بگیرد مشتش گره کرده سرش فـریـاد مـیـزد بنچاق را می خواست از مـادر بگـیرد جــای گـلاب از آن گـل آتـش گـرفـتـه با ضربه اش،میخواست خاکستر بگیرد یک گوشواره عهد را با گوش بشکست امکـان ندارد عهـد خود از سر بگیرد بر غـیـرت پـوشیه اش برخـورد بـانـو باید تـقـاص از رنگ نـیـلـوفر بگـیـرد بی اعـتـنـا بر خـاک چـادر بـاز پـاشـد باید که طفـل خویش را در بر بگیـرد میرفت خـانـه بـاغـبــان تـنـهـا نـمـاند تا رنگ لاله پـهـلـوی بـسـتـر بـگـیـرد او اشک چشم مرتضی را پاک میکرد ایـنـگـونه جـام از سـاقـی کوثر بگیرد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها قبل از شهادت
راضی به هر قضایِ خدا می روی علی چون نوح سمتِ موج بلا می روی علی دارم به فـتـحِ خـیـبـر تو فـکـر می کـنـم با دستهـای بـسـتـه کجـا می روی علی؟ ای سرشناس شهر، چه رخ داده یا علی! مسجـد چرا بـدون عـبـا می روی علی؟ آشـفـتـه حــالِ فـاطـمـۀ پـشتِ در نـبـاش قدرِ خودت،به هول و ولا می روی علی آیـیـنـۀ شـکـسـتــۀ این کـوچـه هـا مـنــم از من شکسته تر تو چرا می روی علی؟ بی رحمیِ مغیره عجب شمرگونه است! داری چه زود کـربـبلا می روی عـلـی! این کوچه، آخـرش تـه گـودال می رسد داری میان حـرمـلـه ها مـی روی عـلـی
: امتیاز
|
وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ایـستـادنـد؛ جـسـورانـه تـمـاشـا کـردنـد خون به قلب علی و حضرت زهرا کردند عده ای مُهر سکوتی به لبِ خود زده اند عـده ای در سرشان نیّـت دعـوا کردند اصلا انگار نه انگار که بیت زهراست هـیـزم آورده و هم شعـله مُـهـیّـا کردند با وصایـای نـبـی با خـوشان این مردم بعد پـیـغـمـبـرشـان آه چه بـد تـا کردند انـتـقـام از عـلـی و از اُحُد و خیبر بود بی جهت نیست که این قائله برپا کردند لشگـر کـیـنـه حریف گـلِ ریحـانه نشد یـا غـلاف آمـده و حـلِّ مُـعـمّـا کـردنـد به تـلافی ز عـلی همسر او را زده اند میـخ را در وسط سـیـنـۀ او جـا کـردند
: امتیاز
|
وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
بت پـرستان کـعـبـۀ تـوحـیـد را آذر زدند روز روشن با لگـد بیت خـدا را در زدنـد در مدینه هر چه گـردیدند، گـل پـیـدا نشد جای گل با شاخه هیزم به زهرا سر زدند روی ناموس خدا ودست شیطان وای من این جنایتْ پیشگان، سیلی به پیغمبر زدند دست بابا بسته، مادر بر زمین افـتاده بود چار کودک مثل مـرغ نیـم بسمل پر زدند روبهان دیدند شیر حق بود مـأمور صبـر روی دست همسر او، ضربه محکم تر زدند کاش بـیـرون مـدیـنـه یا میـان کـوچه بود مـادر سـادات را در خـانـۀ حــیـدر زدنـد بیشتر دردش به قلب زار دختر می نشست ضربه هایی را که روی شانه مادر زدند انـبـیا از درد پیچـیدند در جنّت به خویش ضـربـه تا بر پهلوی صـدیـقه اطهر زدند سورۀ کـوثـر به قتل فـاطـمه تـفسیـر شد در حریم وحی سیلی بر رخ کـوثـر زدند قصه مسمار را با کس مگو "میثم"، بدان قلب زهرا سوخت برقلب علی خنجرزدند
: امتیاز
|
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
منکران قـتل زهــرا گـوش گـوش حـامــیـان قـاتـل زهــرا خــمــوش قتل دخت مصطفی افـسـانه نیـست قصۀ شمع و گل و پـروانه نـیـست آتـش افــروزی به بـیـت بـوتـراب پیش ما روشن تر است از آفـتـاب دارم از اهـــل تـسـنــن چــل سـنـد چـل سند جـمـلـه صحیح و مستـنـد که فـلانی گـفـت با حـبـل الـمـتـیـن نـفـس پـیـغـمـبـر امـیـرالـمـؤمنـیـن کای علی بیرون بیـا از خـانـه بـاز بر خـلـیـفـه دست بیـعـت کن دراز گر ز خـانـه پــای نگـذاری بـرون ور نـیـایـی جـانب مـسـجـد کـنـون بـه خـداونـدی که جـان داد و تـنـم خـانـه را بـا اهـلـش آتـش می زنـم پاسـخـش گـفـتـا یکـی در آن میـان با چه جرأت از تو سر زد این بیان هیـچ می دانی که در این انـجـمـن زینبش هست و حسین است و حسن گـفت حـتـی با حـسیـن و با حـسـن بـایــدم ایـن خــانــه را آتــش زدن او بـرون اسـتـاده مــولا در درون او قسم خورد و عـلی نـامـد بـرون چون عـلـی بـیـرون نـیـامد آن دَنِی آتــشـش افـکـنـد بـر بـیـت عــلــی از هـجــوم دشـمــنـان در بـاز شـد حـمـلـه بـر بـیـت الـولا آغـاز شــد حـال مـی پـرسـم کـه آیـا فـاطــمـه بـی تــفـاوت بـود در بـیـن هــمـه؟ نیست هرگز یک مسلمان بـاورش فـاطـمـه غـافل شود از رهــبــرش بـیـن دشـمـن یـــار را تـنـهــا نـهـد بهر حـفـظ جـان؛ عــلـی را وانـهــد او از اول پـشـت در اسـتـاده بــود بـر دفـاع شـیــر حــق آمــاده بــود دیـد دشـمـن گشته زهــرا ســدّ راه تــــازیـــانــــه رفــت بـــــالا؛ آه آه ســـدّ راه خـویـش را بـرداشـتــنــد پـای در بـیـت خـــدا بـگـذاشـتــنــد داشت زهرا دامن حـیـدر به دسـت زان غلاف تیغ دستش را شکـست "میثم" اینجا دیده را خـونـبـار کـن باز هـم ایــن بـیـت را تکـرار کـن قـتـل نـامــوس خـدا افـسانه نـیست قصه شـمع و گـل و پـروانه نیست
: امتیاز
|
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
عجب به عـهـد رسول خدا وفـا کردند فزون ز حـد تـوان بر علی جفا کردند به جای لاله و گـل؛ بار هیـزم آوردند شراره هدیه به نـامـوس کبریـا کـردند هـزار مـرتـبه خـشـم خـدا بر آن امت که قـصد سـوخـتـن خـانـۀ خـدا کـردند به جای مـزد رسـالت زدند فـاطمه را نه از خدا نه ز پیـغـمبرش حیا کـردند غـلاف تیغ گـواهـی دهد که سنگدلان چگونه فاطمه را از عـلـی جدا کردند چهـار کـودک معصوم در دل دشـمـن به مادر و پدر از سوز دل دعا کردند خدا گواست که از بیم آه فـاطـمـه بـود اگر ز بـازوی مـولا طناب وا کـردنـد چه اتفاق عظیمی به پشت در رخ داد چه شد که محسن شش ماهه را فدا کردند علی ولی خدا را که جـان احـمـد بـود پی رضایت شیـطان دون رهـا کـردند خـدا گواست قـلـم شـرم می کـنـد میثم از اینکه شرح دهد با علی چه ها کردند
: امتیاز
|
وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
این روزها مدینه، غوغای رستخیز است هم دهر فتنه بار است هم شهر فتنه خیزاست یکسو همه عـدالت با ظلم در نبرد است یکسو تمام ظلمت با نور در ستـیز است گـلخانـۀ نبوت در معـرض خـزان است ریحانۀ ولایت از غصه اشک ریز است داس تقـاص گـلچین در پنجۀ غلام است یـاس کـبـود یاسین در دامن کـنـیز است مـدهـوش گشته از درد بـانـوی ناتـوانی بی جان فتاده بر خاک یک کودک عزیز است
: امتیاز
|
وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
دسـتم به دامـان کـسی که بـیـن کـوچـه دسـتـش جــدا از دامـن مــولا نـمی شـد جـان عـلـی مـرتضی در مشت او بود او را زدنـد و بـاز مـشـتـش وا نمی شد او آیـۀ تـطـهـیـر بـود و، دست نـاپـاک دلخوش از اینکه زد به رویش رنگ نیلی یک سنگریزه پیش اقیـانوس هیچ است هر چـنـد قطعا درد دارد جـای سـیـلی او را زدنـد و نـبـض عــالـم تـنـد میزد نظم جهان با نبـض او در ارتباط است قنفذ خراج خویش را در کوچه پرداخت با ضربه اش دیگر معاف از مالیات است پـیـراهن پیـغـمـبرش را برسر انداخت با ناله هایش کوچه ها را زیر و رو کرد هر چند بر رویش، خسوفی سرخ دارد مهـتـاب ابـر تـیـره را بـی آبــرو کـرد آیـیـنـه بـود و بـا تــرکـهـای وجــودش در چهره اش تصویر نور مرتضی بود بی اعـتـنـا بر زخـمهـای پیکـر خویش او بـیـشتر فـکـر غــرور مرتضی بود یک مو نشد کم از سـر مـولای عـالـم مـولای مـا را او به خـانـه باز گـرداند میخواست تا پیش عـلـی باشد هـمیـشه امــا ورق را تـازیــانـه بـازگـردانـد...
: امتیاز
|
وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
حـلـقـه انـگـشتـر دین را نگین افتاده بود آیۀ تـطـهـیـر بر روی زمیـن افـتـاده بود از درِ بیت الولا می رفت آتش بر فـلک پشت آن در هستی هست آفرین افتاده بود روح ما بین دو پهلوی نبی شد نقش خاک یا که جـانـان امیرالـمـؤمنـیـن افتـاده بود بضعه ای از بضعۀ ختم رسالت شد جدا آیـه ای از قلب قــرآن مبـیـن افـتـاده بود چـادر نـامـوس ذات کـبـریـا خـاکـی شده یا ز پیکر شهـپـر روح الامین افتاده بود وای من در آستـان وحـی بر روی زمین تکیه گاه محـکـم حبـل المتـیـن افـتاده بود آتش و دودی که شد از خانه زهــرا بلند شعله اش بر جان ختم المرسلین افتاده بود چار کودک را که جان عالمی قـربانشان لرزه از این غم به جسم نازنین افتاده بود میثم آن روزی که ناموس خدا را میزدند درجهان غوغای روز واپسین افتاده بود
: امتیاز
|
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
فتنه هایی که جدیدنـد خـدا رحـم کـنـد سمت یک خانه دویدند خـدا رحم کند سخن ازقنفذ ملعون به میان آمده است نـقـشـۀ حـمـله کـشـیدنـد خدا رحم کند پـای آتـش به گـلـسـتان ولایت وا شد حـرمـت عـشق دریدنـد خدا رحم کند لاله ای در وسط شعـلۀ غـم می سوزد نـاله اش را نـشـنیـدنـد خـدا رحم کند خیره به دست یداللهی مولامانده ست ریـسمـانی که خریدند...خدا رحم کند مادری خورد زمین تا پدری پا بشود دل از انـصاف بریدند...خدارحم کند سیلی و"ساحت پروانه"و"سقط غنچه سیـب سـرخی که ندیدند خدارحم کند سایۀ شـوم تـبـر؛ سوخـتن سـاقۀ یاس هفت سینی ست که چیدند خدا رحم کند مبدأ روضۀ ما کوچۀ غم هاست ولی مقـصـد مرثـیه گودال حسین بن علی
: امتیاز
|
وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم همه ی زندگیِ شــــیر خــــــدا ریخـت بهم داغـــی و تیزیِ مـسـمــار اذیّـــت میكرد تا كه برخاست زجا عـرش خدا ریخت بهم بشکند پای کسی کـه لگــــدش سنگین بود تا کـــه زد سلـــسـله ی آل عبا ریـخت بهم ثلث سادات میــــان در و دیـــــوار افتـــاد نسل سادات به یك ضربه ی پا ریخت بهم گُر گرفته بدنِ فــاطــمـه، ای در؛ بــس كن وسط شعله ببیــــن زمــزمه ها ریخت بهم پشتِ در سینه یِ سنگین شده هم ارثی شد گــیـسـوانِ پسرش كـرب و بلا ریخت بهم
: امتیاز
|
وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
آیــه آیــه کوثــرت آتش گـرفت سـورۀ چـشـم تـرت آتـش گرفت لخته لخته بغض های بـی کسی در نـگـــــاه پرپرت آتش گرفت همنفس با شعله ها ققنــوس وار نــاگهان بال و پرت آتش گرفت گوشوارت درهجوم غم شکست گوشه های معجرت آتش گرفت لاله لالــه پُــر شــد اقـلـیـم تـنت یــــاس های بسترت آتش گرفت گریه کردی غربت لب تشنه را لحظــــه های آخرت آتش گرفت شعله از بغض نگاهت می چکید سـوره ی چشم ترت آتش گرفت
: امتیاز
|
وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
مـردمِ شـهــر رسـیـدنــد ولی بــا آتـش آمـده لـشـگـر ابـلـیــس سـراپـــا آتـش داشت ازدرد تنِ خانه به خود می پیچید داد زد کـوبـۀ در؛ وای خــدایــا آتـش درِ این خانه و آتش!؟ چه خیالـی دارند جـمـع کـردنـد درِ خــانـۀ دریـا؛ آتـش درخودش شعله زد وسوخت و خاکسترشد با خودش گفت چرا خانهء زهرا آتش باز تکـرارِ همیـن قـصه کـمی آنسوتر کربـلا، روز دهم،خیمه و غوغا آتش
: امتیاز
|
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
چون رسد لحـظه بـا زور علی را بُردن بــاید آماده شـود شیعه بــــرای مُــــردن روز تنهایی مولا که کسی جز من نیست چاره ای نیست به جز رفتن وسیلی خوردن گر بنـا نیست همیشه برسد غـنچه به بار بهتـر آن است همان سوخـتن و پژمردن بهتر آن است که مظلومه سـفارش نشود ورنـه حــساس شود دشـمنـش از آزردن هتکِ ناموس خداپیش امامش سخت است سخت تر اینکـه علی را به ولی نشمردن چون زیک شهر وفایی نرسدچاره کجاست جز بـه دیـوار، تن فـاطـمـه را بسـپردن آن هــمه توصیه فرمود پیـمـبـر، این شد چاره ای نـیست به جز غیر خدا نسپردن بایـد افـتـاد ز پـا تـا عـلـی از جـا خـیـزد ورنـه بی فایده می بود فقـط غـم خوردن آری امروز عـلـی را به طـنـابی بُـردنـد می رسد نـوبت بی سر شدن و سر بُردن یک تنه بایـد از این راه چو زهرا برویم که مــرام شهـدا نـیـست ز غـم افـسـردن
: امتیاز
|
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
با پا زدند بردر و در را صدا زدنـد بـی اطـلاع آمـده و بی هـوا زدنـد یک عده جاهل متجاهر به فسق هم لب تشنـه آمدند ولی آب را زدند!! یکدسته مس که رنگ طلا هم ندیده اند تهـمت به بی کـفایـتی کیـمـیـا زدند
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)
آفرینش شـد بـــنا تنـهــا بـــرای فاطـــمه پس هـزاران بار جان ما فدای فاطـــمه هرکه می خواهد فنای حضرتِ دلبر شود نیست راهی جز شود؛اول فنـای فـاطمه گفت پیغمبر رضایم در رضای کوثر است پس رضای حق شده جلب رضای فاطمه هر کسی آخربه دین مالکِ خود می شود من پـرستش می کنم تنها خــدای فاطمه در عبادت یـار حیدر بود زهرای بـتـول یا که حیدر آمد اصلا پا به پــای فاطمه احترامش می کندمولاهرآن کس که شود ذره ای از خـاک پــایِ پُـر بهای فاطمه روزمحشرچون همه حیران شوندآسوده است هـر که آمد بر در دولتسرای فــــاطمـه تا قیامت روزی ما بسته بردستان اوست دست های خسته ی مشکل گشای فاطمه "حق او با گـــریه ی تنها نمی گـردد ادا پیـر کن ما را خدایا در عزای فاطمه"* بی هوا دررا شکستند وبه جانش ریختند مانده رد گرگ ها بردست و پای فاطمه ناله زدفضه خُذینی آسمان بغضش گرفت سوخت قلب حق تعالی هم برای فاطمه خانه درهـم گشته اما بیشتـر مبهـم شــده بین خانــه؛ حال و روز مجتبای فاطمه سخت ترازروضه های کوچه ودرگشته است طعنه ی همسایگان بر گریه های فاطمه
: امتیاز
|